سلام.
این روزها، روزهای جالبیه. من دارم آماده می شم که به دنیای بیرون بیام. مامانی و بابایی هم در تکاپوی آخرین آمادگی ها واسه اضافه شدن یه عضو جدید به خانواده.
مامانی حسابی افتاده به جون خونه. از تمیز کردن ها و جا به جا کردن وسایل گرفته تا آماده کردن هر چیزی که برای بعد لازمه. آخه قراره بعد از اومدن من، کلی مهمون بیاد واسه مون! حالا خاله ها ی خودم که به کنار، اومدنشون قطعیه؛ اما خب مثلن دایی ها و خاله های مامان هم همه گفتن به مناسبت تولد بنده از شهرهای دور و نزدیک( ! ) میان. به هر حال... .
راستی امروز مامان رفت شرکت دایی و سالنامه های شرکت رو زیر و رو کرد و بالاخره یه دونه رو با بابا پسندیدن. بعد هم که برگشتن خونه، با هم نشستن و زادنامه ی من رو مرور کردن ببینن چی لازم داره که بتونن الان تهیه کنن. مثلن عکس های مامان جون و باباجون و ... .
بعد هم مامانی اومد سراغ نی نی سایت و وقتی جزء کارهای هفته ی سی و ششم آماده کردن لیست ای-میل و تلفن دوستانی رو دید که باید بهشون خبر به دنیا اومدن من رو بدن، خوشش اومد و حالا آماده سازی اون لیست هم به کارهاش اضافه شده!
بابایی هم که این روزها علاوه بر کارهای خونه و خانواده، کلی سرش شلوغه بابت برنامه های نیمه ی شعبان. به خصوص که امسال با یک عده از دوستانشون درگیر یه همایش بین المللی هم هستن. ان شاءالله امام زمان کمکشون کنن.
خب وقت خواب من رسیده! شب خوش!
|